«نظریۀ زیست محیطی یا سیاست سبز»
نظریۀ زیستمحیطیِ روابط بینالملل
(عرصۀ سیاست سبز)
نظریۀ سیاست سبز[1] جدیدترین نظریه در رشتۀ روابط بینالملل است. جنبشهای سیاسی سبز از نیمۀ دهۀ ۱۹۷۰ به بعد در بسیاری از کشورها بعنوان یک نیروی سیاسی چشمگیر ظهور کرد؛ هم در مورد پویشهای عرصۀ سیاست جهانگستر و هم برخورداری از دیدگاههای هنجاری در مورد بازساختاردهی به عرصۀ سیاست جهانگستر.
انگارههای نظریۀ سیاست سبز روابط بینالملل:
① به پیشنهاد اکرسلی[2] ویژگی تعریفکنندۀ نظریۀ سیاسی سبز، ← «بوممحوری»[3] است: یعنی نفیِ جهانبینیِ انسانمحورانه[4] که صرفاً برای انسانها ارزش اخلاقی قائل است و در مقابل، پشتیبانی از جهاننگرشی که ارزش مستقلی را برای اکوسیستمها و همۀ موجودات زنده نیز قائل است.
② از نظر سبزها، توسعه ذاتاً ضدبومشناختی است. نظریۀ سیاست سبز، مستلزم پذیرش محدودیتهایی است که یک سیارۀ پایانپذیر تحمیل میکند. به باور دابسُن[5]، افزون بر نفیِ انسانمحوری، دومین ویژگی کلیدی عرصۀ سیاست سبز، ← استدلال «محدودیتهای رشد» در مورد ماهیت بحران زیستمحیطی است. اینکه رشد اقتصادی فزاینده در دو سدۀ گذشته، ⇐ ریشۀ بحران زیستمحیطیِ کنونی است. ⇐ در نتیجه، نه باور به یک بحران زیستمحیطی، بلکه فهم خاص سبزها در مورد ماهیت آن بحران است که آنها را از سایر صاحبنظران متمایز میسازد.
③ به باور نظریهپردازان سیاست سبز، ← رشد تصاعدی اقتصادی + و جمعیتی جوامع انسانی، ⇐ رشتۀ بههم پیوستهای از بحرانها را پدید خواهد آورد. چون برای تغذیۀ مردم و تأمین مواد خام برای رشد اقتصادی ⇐ به سرعت، منابع و ذخایر زمینی را به پایان خواهند رساند + و همزمان فراتر از ظرفیت محیطزیست در جذب ضایعات صنعتی خواهد رفت.
آلودگی محیطزیست پیش از سال ۲۱۰۰ میلادی نوعی «سرریزی و فروپاشی» را تجربه خواهد کرد.
(این پیشبینی میدووز[6] و همکارانش در مورد اتمام منابع، بهراحتی رد شده و نادرست از آب درآمدند.)
④ تأکید بر توسعۀ پایدار[7]: بدلیل انگارۀ پیشین؛ سبزها بر «توسعۀ پایدار» تأکید دارند (که در «راهبرد حفاظت از جهان»[8] و «کمیسیون جهانی محیطزیست و توسعه»[9] آنرا رواج داده است.
توسعۀ پایدار: مستلزم سازگاری رشد با پاسخ موفقیتآمیز به مشکلات زیستمحیطی است (توسعه نه تنها برای طبیعت مُضر نیست، بلکه به یاری آن هم میآید.).
⑤ یکی شعارهای سیاسی پرآوازۀ سبزها، ← «جهانی بیندیشید و محلی اقدام کنید» است که برآمده از این فکر است که گرچه مشکلات زیستمحیطی و اقتصادی و اجتماعیِ جهان در مقیاسی جهانگستر عمل میکنند، اما فقط در یک صورت میتوان به نحو موفقیتآمیزی به این مشکلات واکنش نشان داد: آن ساختارهایِ قدرتِ جهانگستری که این مشکلات را پدید میآورند، از طریق اقدام محلی و برسازیِ اجتماعات سیاسی کوچکتر و اقتصادهای خوداتکا فرو بریزند.
⑥ انگارۀ اقتدارگرایی متمرکز[10]: برپایۀ منطقِ تراژدی مشاعات[11]، منابعی که بصورت مشترک در دسترس هستند، بیش از حد مصرف خواهند شد. این منطق ⇐ سبب الزامات ایجاد ساختارهای سیاسی جهانگستر متمرکزی را جهت تحقق پایداری خواهد شد.
⑦ انگارۀ تمرکززداییگرایی[12]:
نظریهپردازان سیاست سبز در راستای مخالفت با نظام مرکب از دولتها بر این باورند که ملت–دولت، هم بهقدری بزرگ و هم بهقدری کوچک است که نمیتواند پیشبرد پایداری را به نحو مؤثری برعهده بگیرد؛ ⇐ به همین روی، ما به ساختارهای منطقهای و جهانگسترِ جدیدی (در کنار تمرکززدایی در درون دولت) نیاز داریم تا بتوانیم واکنشهای مؤثر را هماهنگ سازیم.
به باور دریزِک[13]، اجتماعهای کوچک در ناحیۀ محلی خودشان، اتکای بیشتری به خدمات حمایت از محیطزیست دارند و از این رو حساسیت بیشتری نسبت به اختلالات در آن محیط از خود نشان میدهند و از اجتماعهای سیاسی تمرکزگریزی که در ذیل ملت–دولت قرار میگیرند، حمایت میکنند.
سیاست سبز نه بعنوان یک «نظریۀ مشکلگشا»، بلکه بعنوان یک «نظریۀ انتقادی» مطرح است، که هم تمایل دارد تبیینی باشد (تبیین طیف معینی از پدیدهها و مشکلات سیاست جهانی) + و هم هنجاری (مطرح ساختن مجموعهای از ادعاهای هنجاری در مورد انواع تغییرات سیاسی جهانگستر که برای مقابله با چنین مشکلاتی ضروری هستند).
این نظریه هیچ روششناسی مشخصی ندارد، هر چند اکرسلی، «بومشناسی سیاسی انتقادی» را بعنوان روش سیاست سبز پیشنهاد میکند، اما این پیشنهاد عملاً همان روش نقدِ ذاتیِ نظریۀ انتقادیِ مکتب فرانکفورت، البته با تمرکز بر بومشناسی است.
سیاست سبز، مانند دیگر رویکردهای انتقادی (مانند نظریۀ انتقادی فرانکفورتی، زنباوری و پساساختارگرایی)، تمایزگذاری انعطافناپذیر میان واقعیت 👀 و ارزش ✝ را رد میکند و آشکارا میکوشد دغدغههای هنجاری و تبیینی را با هم درآمیزد. مانند زنباوری و پساساختارگرایی علاقمند به مقاومت در برابر تمرکز قدرت، نیروهای همگنساز در عرصۀ سیاست جهانی معاصر و حفاظت از تفاوتها و تنوع است، و مانند نظریۀ انتقادی فرانکفورتی، مایل به نقد نظام دولتها است و از تمرکززدایی از قدرت و ملت–دولتها به سطوح محلیتر جانبداری میکند.
سبزها آشکارا میکوشند تا جهان را درک کنند تا بتوانند بهبود بخشیدن به آنرا امکانپذیر نمایند؛ برخلافِ پساساختارگرایان / و مشابه تجددگرایان.
سبزها مانند زنباوران و فرانکفورتیها دارای هدف هنجریِ رهاییبخشیِ آشکاری دارند.
هر چند به باور مَنتل[14] و پَترسون[15] ← تنگاتنگترین پیوندهایی که سیاست سبز با سایر رویکردها در رشتۀ روابط بینالملل دارد، با «زنمحوری» است.
سیاست سبز، ← تمرکز بر: روابط بشریت و طبیعت و اتخاذ یک اخلاقِ بوممحورانه در زمینۀ آن روابط، تمرکز بر محدودیتهای رشد، دیدگاه خاص در مورد وجه مخرّب توسعه، تمرکز بر تمرکززدایی و زدودن محوریت ملت–دولت دارد.
[1] . Green Political Theory
[2] . Robyn Eckersley
[3] . Ecocentrism
[4] . Anthropocentric world–view
[5] . Andrew Dobson
[6] . Donella Meadows
[7] . Sustainable development
[8] . IUCN (International Union for Conservation of Nature) 1980 اتحادیۀ بینالمللیِ حفاظت از طبیعت
[9] . WCED (World Commission on Environment and Development) World Commission on Environment and Development
[10] . Authoritarianism centralized
[11] . Tragedy of the commons
[12] . Decentralism
[13] . John Dryzek
[14] . Deborah J. Mantle
[15] . Matthew Paterson
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : Green-Political-Theory , اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-سیاست-سبز , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,