نظریۀ نئولیبرالیزم
● نظریۀ نئولیبرالیزم یا نهادگرایی نولیبرال[1]، نظریهای درمورد (اهمیت، نقش و کارکرد) نهادهای بینالمللی است.
● متأثر از نظریههای لیبرالیستی مانند نظریۀ نوکارکردگرایی، نظریۀ فراملّیگرایی، نظریۀ وابستگی متقابل، و نظریۀ رژیمهای بینالمللی است.
● این نظریه، ارادۀ تفسیری جدید از لیبرالیزم + بهمراه پذیرش برخی انگارههای نئورئالیزم است.
نهادگرایی نولیبرال، در تلاش برای آمیزش سه انگارۀ «لیبرالیزم» و «رئالیزم» است:
➊ به رسمیت شناختن نقش برجستۀ دولتها (و پیرو آن قدرت آنها) در روابط بینالملل.
➋ توجه به انگیزههای قوی که برای همکاری (بوسیلۀ وابستگی متقابل) ایجاد میشوند.
➌ توجه به شیوههای تأثیر نهادهای بینالمللی بر ادراک منافع و ترجیحات کشورها از راه تأثیرگذاری بر محاسبات سود و زیان.
انگارههای نئولیبرالیزم:
① دولتمحوری ← دولتها بازیگران اصلی روابط بینالملل هستند (مانند نئورئالیزم نظریهای دولتمحور است) اما برخلاف نئورئالیزم ↔ اهمیت بیشتری برای بازیگران غیردولتی قائل هستند.
② دولتها بازیگران عاقل هستند ← مانند نئورئالیزم، براین باورند که تصمیمات دولتها براساس عقلانیت (تحلیل هزینه–فایده برای بیشینهسازی منافع خودشان است.
③ ماهیت آنارشیک نظام بینالملل ← پایه و اساس روابط بینالملل است (مانند نئورئالیزم) ⇐ که کنشهای کشورها را شکل میدهد (مهمترین پیامد آنارشی هم ⇐ سبب بیاعتمادی و ترس از فریب کشورها نسبت به هم خواهد شد ⇐ و همین مانع اصلی همکاری بینالمللی است.) اما برخلاف نئورئالیزم، ↔ عنصر کانونی حکمرانی و حکومت را عنصر «زور» نمیداند، بلکه بر عنصر «اقتدار و نهادمندی» تأکید دارد.
④ نظاممحوری ← (مانند نئورئالیزم) سطح تحلیل (منشأ رفتار کشورها) را نظام بینالملل میداند.
شناخت قواعد رفتاری در سیاست بینالملل ⇒ با شناخت ساختار آنارشیک نظام بینالملل ممکن است.
(پس با شناخت تغییرات درونی کشورها نمیتوان به فهم تحولات بینالمللی رسید.)
کشورها ← هویت و منافع از پیش داده شدهای دارند.
اما در تعریف این نظام بینالملل با نئورئالیستها اختلافنظر دارند ↔ به باور نئولیبرالیستها نظام بینالملل تنها برحسب ساختار توزیع قدرت میان کشورها تعریف نمیشود، بلکه متشکل از دو بُعد ساختاری + و فرآیندی است. یعنی علاوه بر ساختار قدرت، از فرایندهای سیاسی (الگوهای تعامل کشورها با هم، از جمله الگوهای منظمِ اقدام بمعنای رژیمها و نهادهای بینالمللی: یا نهادمندی بینالمللی) نیز برخوردار است.
⑤ نقش مستقل و مؤثر نهادهای بینالمللی ← مهمترین نقطۀ تعارض با نئورئالیزم: نقش حاشیهای و پدیدههای درجۀ دو و بازتاب ساختگی توزیع قدرت بینالمللی نیستند، بلکه عامل تعیینکنندۀ رفتار کشورها و نتایج بینالمللی هستند و دارای درجهای از خودمختاری و استقلال و آزادی عمل برخوردارند.
بخاطر این اشتراکات فراوان حتی ظاهری (بهجزء انگارۀ پنجم)، ⇐ سبب شد لیبرالیستهای اصیل (کلاسیک)، نئولیبرالیستها را جزو سنت لیبرالیزم بهشمار نیاورند. چون:
هم «افراد» را (در بافت اجتماعی فراتر از دولتها) بازیگر اصلی روابط بینالملل نمیدانند؛
هم اینکه ترجیحات دولتها ⇒ محصول ساختارها و فرایندهای داخلی (مطالبات اجتماعی) است و نه ساختارها و فرایندهای نظام بینالملل؛
و هم اینکه آنارشی بینالملل و هنجارهای ساختِ اجتماعیِ روابط بینالملل ⇐ فرصتها و موانعی را برای بازیگران بینالمللی ایجاد میکنند.
{لیبرالیزم دربارۀ اقتصاد و تجارت است ↔ نئولیبرالیزم دربارۀ موازنۀ قوا و حق وتو و... (معتقد به نظام بینالملل نه جامعۀ بینالملل)}
اما آنارشی ≠ بهمعنای عدم همکاری نیست، بلکه با اِعمال استراتژی این–بجای–آن[2] و ترسیم سایۀ آینده[3]، با افزایش هزینههای فریبکاری و کاهش میزان بیاعتمادی ⇐ سبب امکان همکاری بینالمللی خواهد شد.
نقش اساسی در تحصیل همکاری بینالمللی ⇒ با نهادهای بینالمللی و رژیمهای بینالمللی است (الگوهای شناخته شدۀ رفتار).
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-لیبرالیسم , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,