«روش رفتارگرایی در روابط بین الملل»
روش رفتارگرایی
گفته شد که مجادلۀ روششناختی ⇒ معلولِ انقلاب رفتاری در علوم اجتماعی بود؛
در واقع؛ رفتارگرایی (نیز مانند آرمانگرایی و واقعگرایی) نخست در رشتههای دیگر وجود داشتند (خاصه پیدایش آن در مکتب روانشناسی[1] امریکایی برای مطالعۀ رفتارها، در مباحث اسکینر[2]، واتسون[3] و پاولف[4])
علل پیدایش رویکرد رفتارگرایی:
● انقلاب رفتاری در علوم اجتماعی؛
● افزایش تعداد کشورهای آفریقایی و آسیایی (در اثر روند استعمارزدایی و بویژه برنامههای استعمار فرانو و هژمونی پس از جنگ جهانی دوم در ایجاد کشورهای نوپدید)؛ در منابع دانشگاهی مختلف که ترجمهای از رفرنسهای غربی است تنها به عامل استعمارزدایی بعنوان افزایش شمار کشورها پرداخته شده است و اشارهای به برنامههای استعماری و هژمونی امریکا نمیشود. از سال ۱۹۴۵ که سازمان ملل با حضور ۵۱ کشور تشکیل شد، تا کنون کشورهای زیادی با هدایت امریکا، اصطلاحاً مستقل شدهاند و اعضای سازمان ملل را به چیزی در حدود دویست عضو (۲۰۰ کشور) رساندهاند. لسوتو، بابادوس، کومور، موریس، نائورو، پالائو، پاپوآ گینهنو، سَن مارینو، سنت کیتس و نویس، ساموآ، سائوتومه، سیشل، سوازیلند، تونگا، تووالو، وانواتو، مالاوی، کیپ ورد، جیبوتی، بنین، بلیز، آنتیگوا باربادو، جزایر سلیمان، جزایر فارور، جزایر مارشال، موریتانی و... همۀ اینها اسامی بخشی از کشورهایی هستند که زیر ۱۰۰ سال عمر و زیر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دارند و کاملاً برنامهریزی شده و با سیاستهای هژمونسازی امریکا متولد شدند و هماینک عضو سازمان ملل هستند و هر کدام یک حق رأی دارند و برای نمونه به یکباره میشنوید که بالای ۱۵۰ کشور در سازمان ملل، کشور ایران را برای برنامههای علمی هستهای یا نقض حقوق بشر متهم کردهاند! محکومیت توسط «جامعه جهانی» هم منظور، کشورهای اختراع شدهای هستند که جمعیتشان به ۳۰۰ هزار نفر هم نمیرسد و حتی جمعیت ده کشور رویهمرفته کمتر از یکی از شهرهای کوچک ایران هم نیست (واتیکان زیر ۱،۰۰۰ نفر؛ نائورو کمتر از ۱۱،۰۰۰ نفر؛ تووالو کمتر از ۱۲,۰۰۰ نفر؛ پالائو حدود ۱۸,۰۰۰ نفر؛ سنمارینو کمتر از ۳۴,۰۰۰ نفر؛ لیختن اشتاین کمتر از ۳۹,۰۰۰ نفر؛ موناکو کمتر از ۴۰,۰۰۰ نفر؛ سنت کیتس و نویس کمتر از ۵۴,۰۰۰ نفر؛ جزایر مارشال کمتر از ۶۰,۰۰۰ نفر و دومینیکا کمتر از ۷۲,۰۰۰ نفر). جمعیت ۱۲۶ کشور عضو سازمان ملل فقط هفتاد میلیون نفر هست که بله قربان گوی سیاستهای دیکته شدۀ امریکا هستند.).
● ظهور بازیگران غیردولتی در روابط بینالملل (مانند سازمانهای بینالمللی)؛
● ظهور پدیدههایی مانند تولید و گسترش سلاحهای کشتار جمعی (نظریهای را میطلبید برای تحلیل مسایل استراتژیک و روابط دو ابرقدرت)؛
● برهم خوردن وحدت ایدئولوژیک در سطح بینالملل (پس از انقلاب کمونیستی شوروی)؛
پس برای شناخت علمیتر همۀ این پدیدههای متکثر و بازیگران متعدد با ایدئولوژیهای متضاد، میبایست از روشهای علمی و عینی بهره گرفت تا گرفتار قضاوت ارزشی نشویم.
مهمترین دستاورد تلاش رفتارگرایان ← این بود که روش علمی و تجربی (شناخت حسّی و لمسی و عینی) را که علوم دقیقه و پایه و طبیعی بکار گرفته میشود را در علوم انسانی بکار بستند. (رفتارگرایی ← بخشی از تجربهگرایی[5] است.)
پس رفتارگرایی از علم روانشناسی وارد علوم سیاسی گردید، توسط ایستون[6]، لاسول[7]، آلموند[8] و پارسونز[9]
چنین دیدگاهی ⇐ منجر شد به نوعی کمّیگرایی در روابط بینالملل
در سیاست؛ رفتارگرایی ← معتقد است: برخلاف آرمانگرایان و واقعگرایان، نه انسان ذاتاً خوب است و نه ذاتاً بد؛ ↔ بلکه رفتارهای انسان، ⇒ تابعی از یک سری علّتهاست و سیاست: مجموعهای از کنشها و رفتارهای قابل مشاهده است که از انسان سر میزند.
در روابط بینالملل؛ رفتارگرایی ← یعنی مطالعۀ منظم (از طریق مفاهیم، فرضیهها و روشهای علمی) است، برای بررسی و تصدیق پددههای بینالمللی و نهایتاً نظریهپردازی و قانونمند کردن آنها.
(در ایران نیز رفتارگرایی در زمینۀ نوشتن رساله و الزام برای دادن فرضیه و ... حاکم هست.)
رویکرد رفتارگرایی (یا رویکرد علمی) به سیاست، در نیمۀ دوم 1950 وارد روابط بینالملل گردید و در طول دهۀ 1960 بر مطالعات روابط بینالملل حاکم بود.
علل گرایش به مطالعات علمی ← توسعه و گسترش حوزۀ مطالعات روابط بینالملل پس از جنگ جهانی دوم + و ناتوانی سنتگرایان (آرمانگرایان و واقعگرایان) در تحلیل رفتار دولتها.
اثباتگرایی (پوزیتیویسم) و رفتارگرایی (پوزیتیویسمِ مدرن) ← بررسی رابطۀ علّی و معلولیِ پدیدهها و رفتارها + مطالعات کمّی، آماری، کامپیوتری
پس رفتارگرایی، نه یک «نظریه» که یک «روش مطالعه» در روابط بینالملل است که به تحلیلهای آماری، + فرضیهآزمایی، + اندازهگیری و ارزیابی پدیدهها + و علل رفتار بازیگرانِ بینالملل میپردازد.
رفتارگرایی دو مفروضه (انگاره) مهم دارد:
اول اینکه) میان پدیدههای اجتماعی نیز مانند پدیدههای طبیعی، یک رابطۀ علّی وجود دارد؛
دوم اینکه) رفتار انسان (بویژه در جمع) را میشود مطالعه و بررسی و تحلیل کرد. چون رفتارهای انسان در اجتماع، ⇒ معلولِ یک سری علّتهاست؛ عللی چون جامعهپذیری، فرهنگ، خانواده و...
رفتارگرایی چند هدف را دنبال میکرد:
① هدف اول: بکارگیری قضاوت عینی (👀) بجای قضاوت یا داوری ارزشی (✝): یعنی در علوم انسانی، هم موضوع شناخت، انسان است و هم فاعلِ شناسا؛ یعنی هر دو ذیشعور هستند و همواره این امکان هست که ارزشهای محقق، در پژوهش او تأثیر بگذارد و یافتههای پژوهش آنگونه باشد که خودش دوست دارد. پس با رفتارگرایی باید بجای قضاوت ارزشی، قضاوت عینی داشت.
② هدف دوم: جمعآوری اطلاعاتِ واقعی (دربارۀ واقعیتهای اجتماعی): بجای استناد به اظهارات سیاستمداران، اگر بخواهیم قضاوت عینی بکنیم، طبیعتاً میبایست اطلاعات سالمی از واقعیات اجتماعی کسب کنیم.
③ هدف سوم: توصیف متغیرهای اجتماعی
④ هدف چهارم: تدوین فرضیههای علمی (یا همان فرضیهسازی): یعنی تبیین یک رابطۀ علّی میان دو متغیر، که آنرا تعمیم[10] میدهیم یعنی در مورد روابط مشابه هم صادق است. (مثلاً اگر فقر و استبداد ⇐ سبب انقلاب در فلان جامعه گردید، در جوامع مشابه نیز صادق است.) نکتۀ مهم: فرضیه باید قابل آزمون (آزمونپذیر)[11] باشد.
⑤ هدف پنجم: بکارگیری روش استقرا در علوم انسانی (در برابرِ روش قیاس): اینکه از جزء به کل برسیم.
نکتۀ تستی: از اهداف رفتارگرایی ← جایگزین کردن قضاوتها عینی (👀) بجای داوری ارزشی (✝) (اعتقادات شخصی) است.
نکتۀ تستی: رفتارگرایان ← معتقد به بیطرف بودن علم هستند.
انتقادی که به این رویکرد میشود این است که خیلی از واقعیات و پدیدهها در علوم انسانی قابل لمس و قابل حس و قابل اندازهگیری نیستند. (مشروعیت یک حکومت یا روحیۀ ملی را نمیشود کمّی کرد و اندازه گرفت. یا مثلاً در صورت تعداد مساوی سربازان (کمّی) اما تفاوت در روحیه یا ایدئولوژی و باورهای آنها را چگونه میتوان کمّی کرد!؟ چرا که اولاً همۀ پدیدههای بینالمللی کمیتپذیر نیستند، و دوماً جوهرۀ روابط بینالملل و پدیدههای بینالملل کیفی هستند.)
رابطۀ علّی هم همیشه در زمینۀ پدیدههای اجتماعی صادق نیست. آن را حرارت دهیم، همیشه و همهجا نرم و منبسط میشود؛ اما آیا همیشه و همهجا با افزایش فقر ، بزهکاری یا انقلاب پدید میآید!؟
به همین خاطر دیدگاه فرارفتارگرایی بوجود آمد. اینکه برخی موارد میشود از «روش کمّی» استفاده کرد اما در برخی موارد نیز میتوان از «روش کیفی» بهره گرفت و هیچ روشی بر دیگری ارجحیت ندارد و بستگی به موضوع مورد مطالعه دارد.
[1] . رفتارگرایی در روانشناسی ← Behaviorism
رفتارگرایی در علوم سیااسی ← Behaviorialism
البته بخشی از روانشناسان نیز معتقدند Behaviorism یعنی «کنترل و هدایت» رفتار، و Behaviorialism یعنی «درک نظری» رفتار بدون بازگشت به تبیینهای علّی.
Fischer, C. T. (1973). Behaviorism and behavioralism. Psychotherapy: Theory, Research & Practice, 10(1), 2–4.
See: https://doi.org/10.1037/h0087536
[2] . Burrhus Frederic skinner
[3] . John Broadus Watson
[4] . Ivan Petrovich Pavlov
[5] . Empiricism
[6] . David Easton
[7] . Harold Lasswell
[8] . Gabriel Almond
[9] . Talcott Parsons
[10] . Generalize
[11] . Testability
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,