www.intRel.Politics.Blog

«نظریه سازه‌انگاری»

 سازه‌انگاری 

سازه‌انگاری یا سازه‌باوری[1] پارادایمی است برآیند و محصولِ مناظرۀ چهارم (میان خِرَدگرایی و بازاندیش‌گرایی بویژه پست‌مدرنیزم) در واقع؛ محصولِ نقدهای بازاندیش‌گرایی بر مبانیِ فرانظری و فلسفی خِرَدگرایان + و نیز نقدهای تجربی و تحلیلیِ خِرَدگرایان بر تأمل‌گراییِ رادیکال ⇐ که سبب ارائۀ یک رهیافت نظریِ بینابینی گردید. چیزی که استیو اسمیت[2] از آن بنام راه میانه Via media (میان‌بُرد) نام می‌برد.

 

به باور سازه‌انگاران ← دوگانۀ اثبات‌گرایی (خِرَدگرایی) و فرااثبات‌گرایی (بازاندیش‌گرایی)، برای فهم و تحلیل روابط بین‌الملل کفایت نمی‌کند. بجای این مجادلۀ فرانظریِ دوگانه‌انگاری (یا دو پاره کردن رشتۀ روابط بین‌الملل) ↶ باید پُل زد میان آن دو.

این راه میانه ⇒ نیازمندِ پذیرش ماهیت اجتملاعی (بیناذهنی) دانش روابط بین‌الملل، ➋ پای‌بندی به هدفِ عامِ علم (یعنی یافتن بهترین تبیین) است.

پس سازه‌انگاری نیز مانند بازاندیش‌گرایی، ساخت اجتماعیِ دانش را می‌پذیرد ✚ و مانند خِرَدگرایی، به تحلیل تجربیِ مسایل واقعیِ روابط بین‌الملل می‌پردازد؛ ✚ اما همزمان، نقشِ «معانی‌ای که بازیگران به کنش‌های خود می‌دهند» و «هویت خود آنها» را نیز تبیین می‌کند.

 

مانند بازاندیش‌گرایی، به نقد فرانظری و بنیادهای فلسفیِ خِرَدگرایی (اثبات‌گرایی) می‌پردازد ↔ اما برخلاف بازاندیش‌گرایی، اهداف و راه‌حل‌های آنان را برای مطالعه و تحلیل روابط بین‌الملل نمی‌پذیرد.

هدف سازه‌انگاری، تنها نقد نظریِ اثبات‌گرایی نیست ↔ بلکه افزون بر نقد + با روش‌های تحلیلی، گفتمانی، تاریخی و تفسیری (+در کنار روش تجربی)، به اکتشاف و تبیین‌های تجربی بپردازد.

همانگونه که الکساندر ونت[3] می‌گوید: من به لحاظ معرفت‌شناسی، اثبات‌گرا هستم اما از نظر هستی‌شناسی، فرااثبات‌گرا هستم.

 

سازه‌انگاری، برخلاف پست‌مدرنیزم، ↔ قائل به وجود جهان مستقل از ذهن و زبان (وجود واقعیت مادّی) است، چون جهان اجتماعی: خاص‌تر از جهان طبیعی است، اما وابستگی بیشتری به باورهای کنشگران اجتماعی و رویه‌های انسانی دارد (پس ممکن است بی‌واسطه قابل مشاهده نباشد، در نتیجه تحت تأثیر باورهای مشترکِ کنشگران قرار دارد.)

همچنین برخلاف پست‌مدرنیزم، ↔ چیزی بنام «جهان واقعی روابط بین‌الملل» در خارج از ذهن و زبان را نمی‌پذیرد: یعنی بر این باور است که نوعی از واقعیت اجتماعی وجود دارد اما فرایندهای برسازیِ اجتماعی در تکوین آن نقش دارد.

 

سازه‌انگاری در معنای عام، به سه دستۀ «مدرن»، «پست‌مدرن» و «متعارف» تقسیم می‌شود که

سازه‌انگاری متعارف خود به سه دستۀ ساختارگرا، سطح واحد و کل‌گرا تقسیم می‌شود.

○ سازه‌انگاریِ ساختارگرا ← تأکید بر ساختارهای غیرمادّی در سطح نظام بین‌المللِ ناشی از تعامل دولت‌ها دارد.

○ سازه‌انگاریِ سطح واحد ← تعامل هنجارهای اجتماعی و حقوقی، هویت‌ها و منافع دولت‌ها که در سازه‌انگاری ساختارگرا مورد غفلت بود را برجسته می‌سازد.

○ سازه‌انگاریِ کل‌گرا ← هر دو دسته از هنجارهای بین‌المللی و داخلیِ شکل‌دهنده به هویت منافع و رفتار کشورها را مطالعه می‌کند. 

 

سازه‌انگاری، نظریه‌ای است که «روابط بین‌الملل» را ⇒ کارکرد و تابعی از روش‌هایی می‌داند که دولت‌ها با آن، تصاویری از واقعیت بین‌المللی را برمی‌سازند؛ پس آنرا بعنوان واقعیت نمی‌پذیرند و نهایتاً به معانی که خود به آنها داده‌اند، پاسخ می‌دهند.

اینکه چه نوع دولت‌هایی و با چه هویتی در تعامل با یکدیگر باشند و ماهیت و موضوعات روابط بین‌الملل را چگونه تصور نمایند ⇐ بر تکوین روابط بین‌الملل در عمل تأثیر می‌گذارد.

 


 

 انگاره‌های نظریۀ سازه‌انگاری: 

①  روابط بین‌الملل بصورت اجتماعی، در چارچوب دانش مشترک کنشگران بین‌المللی برساخته می‌شود (روابط بین‌الملل ⇒ بازتابی از ایده‌های مشترک بازیگران راجع به آن است: آنگونه که کنشگران راجع به آن فکر می‌کنند و تعامل می‌نمایند.)

②  روابط بین‌الملل، افزون بر ابعاد مادّی (سرزمین، ارتش، جنگ‌افزارها، ثروت و...) + از ابعاد غیرمادّی (انگاره‌ای، اجتماعی و هنجاری) نیز برخوردار است. پس ایده‌ا، باورها، هنجارها و ارزش‌های مشترک هم دارای تأثیرات ساختاری بر رفتار و کنش کشورها هستند.

③  برخلاف ادعای خِرَدگرایان، هویت‌ها و منافع کشورها، ازپیش‌داده‌شده و مسلّم نیست، بلکه هویت کشورها ⇒ در چارچوب ساختارهای هنجاریِ مشترک قوام می‌یابند که منافع آنان را نیز تعیین و تعریف می‌کنند.

④  نه ساختار[4] و نه کارگزار[5] بر هم تقدّم هستی‌شناختی و وجودی ندارد بلکه هر کدام بصورت متقابل همدیگر را تولید و بازتولید می‌کنند.

⑤  کشورها (بدلیل موجودیت اجتماعی‌شان) برپایۀ منطق تناسب[6] (یا اقتضاء) رفتار می‌کنند. یعنی رفتار دولت‌ها مبتنی بر ارزش‌های داخلی و بین‌المللی، بومی گردیده است ⇐ در نتیجه، دولت‌ها تلاش می‌کنند تا تناسبی میان رفتار خود و تجویزهای هنجاری برای رفتاری مشروع و برآمده از هویت خویش برقرار سازند. (برای نمونه، الزامات هویتِ ابرقدرت منطقه‌ای اقتضاء می‌کند که روسیه گزینۀ دخالت در کریمه و اوکراین را برگزیند حتی اگر هزینه‌های مادّی بسیاری را دربرداشته باشد.)

 

 


[1] . Constructivism

[2] . Steve Smith

[3] . Alexander Wendt

[4] . Structure

[5] . Agent

[6] . Logic of appropriateness

 


بخش : سایر دروس
برچسب : , , , , , , ,
۲۹ ✏️