«نظریه مارکسیسم در روابط بین الملل»
نظریۀ ساختارگرایی (مارکسیزم)
مارکسیزم اگرچه رهیافت سیاسی و اندیشهای باسابقهای بود، اما پیدایی رهیافت مارکسیستی در دانش روابط بینالملل به اواخر دهۀ 1970 برمیگردد. برخلاف رشد گستردۀ نظریهپردازی مارکسیستی در عرصۀ اندیشۀ سیاسی، در مطالعات روابط بینالملل اما نتوانست همپای رئالیزم و لیبرالیزم توانمند ظاهر شود و در حاشیه قرار گرفت؛ به گونهای که مناظرۀ سوم از حالت سه ضلعیِ آغازین خود، عملاً بصورت خطی و دوجانبه میان رئالیزم و لیبرالیزم ادامه یافت؛ به همین روی مناظرۀ سوم، مناظرهای نابرابر و نامتقارن بود.
واحد تحلیل در این رویکرد ← ساختار نظام جهانی (بعنوان یک کل واحد) است ⇐ به همین روی به رویکرد مارکسیزم در روابط بینالملل، «ساختارگرایی[1]» نیز میگویند.
بهدلیل تأکید رویکرد مارکسیزم بر ← اقتصادِ جهانی و نظام سرمایهداریِ جهانی ⇐ به رویکرد مارکسیزم در روابط بینالملل، «جهانگرایی[2]» نیز میگویند.
ساختارگرایی یعنی ← نظام جهانی آنارشیک: عادلانه و برابر[3] نیست + ساختاریافته بهگونۀ روابط فرادستی و فرودستی است. ⇐ پس باید این ساختارهای ناعادلانۀ پایدار را تغییر داد: تغییری انقلابی برای برقراری نظم عادلانه.
پس دغدغۀ اصلی در این رویکرد ← شناسایی علل نابرابری در نظام بینالملل + ارائۀ راههای غلبه بر آن است.
از دیدگاه مارکسیزم ← دو پارادایم رئالیزم و لیبرالیزم هر دو به حفظ نابرابری در نظام بینالملل (توزیع قدرت و ثروت موجود) کمک میکنند.
«نظریۀ وابستگی» و «نظریۀ نظام جهانی» تنها دو تا از نظریههای رویکرد ساختارگرایی (مارکسیزم) هستند.
اشتراکات همۀ نظریههای ساختارگرا (انگارهها):
① هستیشناسیِ ماتریالیستی (هستی ← ماده)
کانون مرکزی همۀ آنها ← ماتریالیزم تاریخی (: هویت افراد ⇒ معلولِ فُرمهای اجتماعی است که با آنها تولید را سامان میدهد.)
② تحولات تاریخی ⇒ معلولِ «توسعۀ اقتصادی» (: روابط تولید / موتور محرکۀ تاریخ) است.
پس تغییر در زیربنای اقتصادی ⇐ سبب تغییر در روبنای سیاسی و اجتماعی و حقوقی میشود.
③ تأکید بر ← کلیت نظام جهانی (بعنوان یک کل واحد) → واحد تحلیل.
در نتیجه؛ تحلیل اجزای مختلف ⇐ سببِ عدم درک درست و شناخت کامل آن میشود. (تجزیۀ موضوعیِ روابط بینالملل ⇐ سبب باز داشتن از شناخت واقعی میگردد.)
پس دولت، بازیگران غیردولتی و طبقات ← کارگزاران بیاختیار نظام سرمایهداری جهانی هستند (که دچار خودآگاهی کاذب هستند.)
④ پاردایم جهانمحور[4]: تأکید بر اقتصاد سرمایهداری جهانی
نیروها + و روابط تولید ← مهمترین عامل تعیینکنندۀ روابط بینالملل
طبقات اقتصادی ← مهمترین بازیگران روابط بینالملل
مهمترین رسالت دانش روابط بینالملل ← تحلیل شکاف ملتهای دارا و ندار و استثمار آنان
⑤ تأکید بر «مبارزۀ طبقاتی» (بجای «هماهنگی گروهها» ← که مورد تأکید لیبرالیستها بود):
مبارزه در جامعۀ سرمایهداری میان بورژوازی و پرولتاریا است، که در نهایت با پیروزی طبقۀ کارگر + و برپایی نظام سوسیالیزم (بجای نظام کاپیتالیزم): یعنی رهایی از نابرابری و نظام ناعادلانۀ جهانی.
پس روابط (چه در داخل و چه در عرصۀ بینالملل) مناقشهآمیز است.
در پایان سدۀ بیستم ← تأکید بر روی مسألۀ امپریالیزم و لزوم مبارزه با نظام سرمایهداری جهانی (توسط بوخارین[5]، لوکزامبورگ[6] و لنین[7])
بنظر سمیر امین[8] ← علیرغم استعمارزداییِ سیاسی ↶ امپریالیزم بصورت توسعهنیافتگی باقی ماند.
[1] . Structuralism
[2] . Globalism
[3] . برابری/مساوات/تساوی (Equality) = دادن منابع (فرصتها) بهگونۀ یکسان و مساوی به همه (بدون توجه به نیازها و تفاوتها)
انصاف (Equity) = دادن منابع (فرصتها) بهگونۀ مختلف بر اساس نیازها یا تواناییهای فردی
عدالت (Justice) = هر چیزی (یا کسی) سر جای خودش / ایجاد بسترها و روندهایی برای دادن حقّ هر کس طبق شایستگی و استعدادش
[4] . Global–centric
[5] . Nikolai Ivanovich Bukharin
[6] . Rozalia Luksenburg
[7] . Vladimir Ilyich Ulyanov (Vladimir Lenin)
[8] . Samir Amin
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , مکتب-فرانکفورت , نظریه-انتقادی , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,