انواع نظریۀ نئورئالیزم
علیرغم اتفاقنظر همۀ رئالیستهای ساختاری در مورد اهمیت قدرت و رقابت شدید کشورها جهت بیشینهسازی قدرت خود، اما در مورد «میزان قدرت برای تأمین امنیت ملّی» و نیز در مورد «چگونگیِ تأمین قدرت»، اختلاف نظر دارند. (در مورد «رفتار عقلانی کشورها» و «نسبتِ میانِ نظریه سیاست بینالملل و سیاست خارجی» نیز اختلاف نظر دارند.)
که به دو دسته تقسیم میشوند: رئالیزم ساختارگرای تدافعی[1] و رئالیزم ساختارگرای تهاجمی[2]
⓵ رئالیزم ساختارگرای تدافعی (نئورئالیزم پدافندباور):
بارزترینِ آنها خودِ کنت والتز[3] است، همچنین رابرت جرویس[4]، جک اسنایدر[5]، استفن والت[6]، بری پوزن[7] و استفن ونِاِورا[8].
● دو انگارۀ ساده و مشخص (از نظر میرشایمر):
1) بازیگران اصلی روابط بینالملل ← دولتها هستند.
2) هدف اصلی کشورها ← بقا است (حفظ حاکمیت ملی / تأمین و تضمین بقا و امنیت) // اولین دغدغۀ کشورها ← حفظ جایگاه دولتها در نظام بینالملل
● بیشینهسازیِ قدرت برای تأمین و تضمین امنیت و بقا:
1) از راه جنگ (تهاجم) عاقلانه نیست (قدرت نظامی ← برای «حفظ» وضع موجود است نه «تغییر» آن).
2) از راه موازنهسازی درونگرا (افزایش توان خود به میزان مقتضی: میزانی که برای تأمین امنیت خود نیاز دارد) + و موازنهسازی برونگرا (ائتلافهای نظامی) ⇐ سبب مقابله با کشورِ برهمزنندۀ موازنۀ قوا
پس همۀ کشورها تحت نظارت هستند و نباید در جهت دستیابی به هژمون شدن باشند (یعنی نباید جایگاه خود را در نظام بینالملل بیشینه سازند)
● بیشینهسازی قدرت برای دستیابی به هژمون شدن ← نابخردانه است؛ به سه دلیل:
1) مقابلۀ سایر کشورها با موازنهسازی (برونگرا)
2) آسانی یا دشواری تهاجم و توسعهطلبی، برمبنای موازنۀ آفند–پدافند[9] ارزیابی میشود. (اینکه آیا امکان شکست کشور مدافع و موفقیت کشور مهاجم وجود دارد یا خیر. این موازنه به شدت به نفع کشور مدافع است چرا که برای افزایش قدرت خود بیش از میزان مقتضی تلاش مینماید ⇐ در نتیجه کشورها به بیهودگی تهاجم آگاه هستند و بجای افزاش غیرمقتضی خودرت، در پی حفظ جایگاه خود در موازنۀ قوا هستند.)
3) تهاجم حتی در صورت موفقیت نیز بهصرفه نیست. چون هزینههای جنگ از منافع آن بیشتر است (بدلیل کنترل مردمِ اشغال شدۀ دارای حس میهنپرستی، نیز دشواری چپاول در شرایط فراگیری اطلاعات)
به سه دلیل گفته شدۀ بالا ⇐ اشتهای قدرتطلبی کشورها، محدود و مقیّد میگردد.
⓶ رئالیزم ساختارگرای تهاجمی (نئورئالیزم آفندباور):
از سوی نظریهپردازانی چون جان میرشایمر[10]، فرید زکریا[11] و اریک لبس[12] نمایندگی میشود و بطور عمده توسط میرشایمر در کتاب «تراژدی سیاست قدرتهای جهانی» (2001) برجسته گردید.
پنج انگاره (از نظر میرشایمر، که توضیح انگیزههای کشورها برای بیشینهسازی قدرتشان است.):
1) بازیگران اصلی سیاست جهانی ← دولتها (بویژه قدرتهای بزرگ) هستند.
2) هر کشوری دارای حدّی از تواناییهای نظامی برای تهاجم (خسارت به همسایگان) برخوردار است.
3) برخلاف توانایی نظامی که قابل شناسایی است، هرگز نمیتوان از نیّات کشورهای دیگر (بویژه نیّت آیندۀ آنها) مطمئن شد. پس نمیتوان دانست با کشوری طرفدار وضع موجود روبرو هستیم یا تجدیدنظرطلب.
4) هدف اصلی کشورها ← بقا (حفظ تمامیت ارضی و نظم سیاسی داخلی) است.
5) کشورها کنشگران عاقل هستند (علیرغم اشتباهات احتمالی، تصمیمات کشورها عقلانی است.)
● نتیجۀ این پنج انگاره ⇐ اینکه دغدغۀ اصلی کشورها نه فقط حفظ موازنۀ قوا + بلکه انگیزۀ قوی برای بیشینهسازی قدرت دارند.
پس بهترین راهبرد برای تأمین و تضمین امنیت و بقا ← بیشینهسازی قدرت «تا حد امکان» است نه «به میزان مقتضی» (دیدگاه تهاجمیها) ⇐ در نتیجه کشورها هرگز از میزان قدرت خود راضی نیستند و در نهایت، در صدد دستیابی به هژمون شدن هستند (هدف نهایی کشورهای عاقل: هژمون شدن و هژمون ماندن)
● میرشایمر (برخلاف والتز) بر این باور است که ← بیشینهسازی قدرت میتواند بدون برانگیختن واکنش خنثیکنندۀ سایر کشورها تأمین گردد.
پس از نظر نئورئالیستهای تهاجمی ← توسعهطلبی و تهاجم: یک وضعیت طبیعی است که ⇒ محصولِ کشورهای عاقلِ بیشینهسازِ قدرت است.
هزینههای توسعهطلبی اما معمولاً بیش از منافع آن است ⇐ به همین روی موارد هژمونِ اندکی در تاریخ داشتهایم.
[1] . Defensive structural realism
[2] . Offensive structural realism
[3] . Kenneth Neal Waltz
[4] . Robert Jervis
[5] . Jack Lewis Snyder
[6] . Stephen Walt
[7] . Barry Ross Posen
[8] . Stephen William Van Evera
[9] . Offence–defence balance
[10] . John Joseph Mearsheimer
[11] . Fareed Rafiq Zakaria
[12] . Eric J. Labs
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , نظریه-رئالیسم , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,