«نظریه آرمانگرایی در روابط بین الملل»
نظریۀ آرمانگرایی
ایدهآلیزم ریشه در اندیشههای روشنگری سده 18، لیبرالیزم سده 19، ویلسونیزم سدۀ 20 دارد؛ در نتیجه نمیتوان ایدهآلیزم را یک نظریۀ مشحصی در روابط بینالملل قلمداد کرد.
مکتب ایدهآلیزم را میتوان شامل پنج رهیافت نظری دانست: رهیافت حقوقی، رهیافت اخلاقگرایی، رهیافت صلحگرایی، رهیافت انسانگرایی رهیافت فدرالیزم. (حاصفا)
پس ایدهآلیزم یک مکتب نظری یکپارچه یکدست نیست.
ایدهآلیزم پس از آغاز جنگ جهانی اول پا به عرصۀ وجود گذاشت، در واقع اروپاییها این جنگ را بعنوان «جنگ بزرگ»[1] میشناسند چون گستردهترین، پرخسارتترین، پرتلفاتترین، جنایتآمیزترین، پرکشتارترین و ... فاجعۀ بشری تا آن روز بود همۀ پسوندهای «ترین» را برای آن بکار میبرند. بدلیل این کشتار و خسارت فجیع، عدهای سیاستمدرا و بویژه دانشگاهیِ انساندوست، به این فکر افتادند که با انجام مطالعات و ایجاد رشتهای، جلوی تکرار چنین فجایعی را بگیرند و صلحی پایدار به ارمغان بیاورند؛ و چون جنگ در حوزۀ سیاست خارجی و رفتار بینالمللیِ دولتها است، این رشتۀ جدید تمرکزش روی سیاست خارجی و رفتار بینالمللی دولتها متمرکز گردید.
از نظر آرمانگرایان ← سیاست: هنرِحکومتِ خوب و حکمرانیِ شایسته است ↔ نه هنر ممکنات (بمعنای انجام هر چیز امکانپذیر) یعنی از نظر آرمانگرایان، یک سیاستمدار هر آنچه ممکن باشد را نباید انجام بدهد بلکه هر آنچه خوب و شاسته است را بایست انجام دهد.
پس آرمانگرایی عرصۀ بایدها و نبایدها است ↔ برخلاف واقعگرایی که عرصۀ هستها است.
اینکه دنیا را آنطوری که میخواهیم تغییر بدهیم. پس در عرصۀ بینالملل مشکل و چالشی هست مثل یک بیماری که باید آنر درمان کرد. مثل جنگ که اصلیترین آرمان بشر، صلح و امنیت است.
از نظر آرمانگرایان ← در روابط بینالملل، صلح و همکاری اولویت و اصالت دارد، در نتیجه سیاست بینالملل باید صلح بشری و امنیت جهانی را تأمین و تضمین نماید و جنگ و منازعه یک استثناء و عارضه است.
صلح و امنیت نیز ⇒ نه از راهِ موازنۀ قوا (و قدرتطلبیِ لجامگسیخته) که از طریق قانون (حقوق بینالملل) و نهادها (یعنی قانونگرایی در چارچوب همکاری کشورها در سازمانها و نهادهای بینالمللی) حاصل میشود (و نیز با تجارت آزاد برای تءمین رفاه جهانی، با گسترش ارزشهای لیبرالی و دمکراسی، و رعایت اصلِ برابری ملتها و حقوق اقلیتها، و حل مسالمتآمیز اختلافات و پرهیز از زور و نیز با خلع سلاح)
انگارهها (مفروضات) ایدهآلیزم:
1) اعتقاد به فطرت پاک انسانی ← انسان، ذاتاً گرگ و بدذات و بدطینت نیست، بلکه ذاتاً فطرت و سرشتی نیک دارد و قابلیت آموزش را دارد.
2) باور به اختیار انسان ← انسان موجودی مختار است (برعکس دیدگاه جبرگرایانی مثل واقعگرایان) یعنی خوشبین به انسان و تعلیمپذیر بودن او هستند. پس با اراده و اختیار میتوان آینده و صلح را پدید آورد.
3) باور به اصلاح و رفورم ← انسانِ مختار و تعلیمپذیر، قابلیت اصلاحپذیری را دارد؛ پس روابط بینالملل را میتولان اصلاح کرد. از جمله چالشهایی مانند جنگ را میتوان اصلاح نمود و به صلح رسید.
4) خوشبینی به آینده ← پس انسانِ مختارِ تعلیمپذیر میتواند با اصلاح مناسبات بینالمللی، آیندۀ بشری را بسوی صلح و توسعه و رفاه و آرامش رهنمون سازد.
5) محدود کردن قدرت ← آرمانگرایان منکر نقش قدرت در روابط بینالملل نیستند اما معتقدند قدرت باید کنترل و محدود گردد و وابسته به قانون و حقوق گردد. (: خلع سلاح عمومی)
6) امنیت دستهجمعی ← امنیت کشورها، ⇒ در چارچوب تأمین امنیت بقیۀ کشورها قابل تأمین است. پس امنیت ملی و امنیت بینالملل به هم وابسته هستند. یعنی امنیت یک کشور زمانی حاصل میشود که همۀ دنیا امن باشد. پس باید برای امنیت جهانی تلاش کرد تا به امنیت کشور رسید (اصل یکی برای همه، همه برای یکی[2])
7) اهمیت مصالح مشترک انسانی ← برعکس اصل منافع ملیِ رئالیستها، منافعی که برای همۀ انسانهای کرۀ زمین مشترک هستند؛ مثل امنیت بینالملل یا مبارزه با تروریزم
8) همگرایی و همکاری ← وقتی انسانها دارای مصالح بشری مشترکی هستند، باید کشورها با هم همکاری و همگرایی داشته باشند برای تأمین آنها.
9) باور به جهانوطنی[3] و بینالمللگرایی[4] ← ملّیگرایی ⇐ سبب پیدایش جنگ و خشونت میشود، پس باید جامعۀ جهانیِ واحد و یک حکومت جهانی تشکیل شود. تأکید کانت ← بر جایگزین کردن روابط بینالمللی (میان ملتها) بجای روابط میان دولتها است: یا همان اَنترناسیونالیزم
10) اعتقاد به تقسیمپذیری منافع ملی ← جامعه، واحدی متکثّر است و هر کسی منافع خود را دارد، پس منافع ملی هم تقسیمپذیر است. برای رسیدن به صلح و جلوگیری از جنگ و هرجومرج باید حقوق و منافع همۀ گروهها و اقلیتها و افراد را مدنظر داشت و تأمین کرد.
انتقادات بر ایدهآلیزم
نقدهای زیادی بر آرمانگرایی شده از جمله از سوی واقعگراها، چون به نظر رئالیستها هر کشور، باید به اندازهای قدرت داشته باشد که بتواند از خود دفاع کند و به امید سازمانهای بینالمللی و همکاری بینالمللی نباشد و روی پای خود بایستند.
هم اینکه تأکید آرمانگرایان بر روی آرمانها و ارزشها و اخلاق است در حالی که آرمانها و ارزشهای یک امریکایی با ارزشهای یک ژاپنی و ایرانی بسیار متفاوت است.
نقد دیگر اینکه اگر جنگ شد (بعنوان یک بیماری) حال درمانش چیست؟ بین خود آرمانگراها نیز اتفاقنظری نیست؛ عدهای برقراری شیوۀ حکومت دمکراسی و عدهای برپایی سازمانهای بینالمللی را راهکار میدانند و عدهای نیز هرگونه برخورد قهری را نقی میکنند مانند صلحگرایان.
نظریۀ نوآرمانگرایی
نوآرمانگرایی[5] به «اصلاحات کلان دموکراتیک نهادی» و همچنین به «دموکراتیزه شدن در سطوح خُرد» توجه دارد.
افرادی مثل دیوید هِلد[6] و نوربرتو بابیو[7] توصیههای به انترناسیونالهای لیبرال میکنند مبنی بر اینکه سیاستهای جهانی باید دموکراتیزه شود.
به باور هِلد، نظم وستفالیایی بسیار نارسا و ناکافی است؛ چرا که وستفالیا سبب دموکراتیزه کردن تعدادی از دولتها گردید اما همراه با دموکراتیزه شدن جامعۀ دولتها نبوده است.
از نظر نوآرمانگرایان، آنچه سبب صلح میشود ⇒ وابستگی متقابل است.
در جلسۀ بعد، انگارههای واقعگرایی را در برابر انگارههای آرمانگرایی بیان خواهیم کرد تا به ماهیت و محتوای مجادله در مناظرۀ اول پی ببریم. «اینجـا» را بخوانید.
[1] . The great war (1914-1918)
[2] . One for All; All for One (Unus pro omnibus, omnes pro uno)
[3] . Cosmopolitanism
[4] . Internationalism
[5] . Neo-Idealism
[6] . David Jonathan Andrew Held
[7] . Norberto Bobbio
بخش : سایر دروس ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , نظریه-ایده-آلیسم , نظریه-روابط-بین-الملل , نظریه-های-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,