«اصول و مبانی روابط بین الملل 1 | جلسه 9»
جلسۀ نهم
گفتار: مناظرۀ چهارم مطالعۀ روابط بینالمل-2
● بازاندیشگرایی/نظریههای انتقادی بهمعنای عام آن:
● نظریۀ انتقادیِ مکتب فرانکفورت
● پساتجددگرایی/پستمدرنیزم
مناظرۀ چهارم روابط بینالملل
در سالهای آغازین مناظرۀ چهارم (که هنوز نظریههای بازتابگرا از هم تفکیک نشده بودند)، دربرگیرندۀ همۀ رهیافتهای نظری میشود که مبانی خردگرایی (اثباتگرایی) را نقد میکنند ⇐ به همین روی بنام «پارادایم انتقادی بهمعنای عام»[1] از آن یاد میشود.
مرزهای نظری نظریههای این پارادایم بهمرور از هم مشخص گردید و دربرگیرندۀ نظریۀ انتقادیِ خاص[2] فرانکفورتی، پستمدرنیزم، فمینیزم و سازهانگاری گردید. همۀ این نظریهها، امکان پردازش نظریۀ تجربی روابط بینالملل را نشدنی و نادرست میپندارند.
چرا به این پارادایم تأملگرا/بازاندیشگرا میگویند؟
برای اینکه به این میپردازند که چگونه پژوهشگر، «آنچه را که مطالعه میکند» را تحت تأثیر قرار میدهد و به «نظریهای که میپردازد» تأثیر میگذارد (مطالعۀ چگونگی تأثیرگذاری نظریه بر خود نظریه: یعنی بازگشتن به خود).
این تأثیرگذاری متقابل (نظریهپرداز و نظریه) ⇒ برآمده از پیوند واقعیت 👀 و ارزش ✝ (عین و ذهن) و سپس نظریه و عمل است.
چرا به آن بازتابگرایی میگویند؟
روابط بینالملل ⇒ بازتاب ایدهها، ارزشها و انگارههای مردم و دولت به جهان روابط بینالملل است تا اینکه بازتاب واقعیتهای عینی و مادّی جهان٫ واقعی مستقل از آن باشد.
(نظریۀ روابط بینالملل ⇒ بازتابدهندۀ ارزشها و هنجارها و روابط قدرت؛ نه واقعیت عینی مستقل از ارزشهای نظریهپرداز)
تفاوتهای نظریههای مختلف بازاندیشگرا را در مباحث بعدی خواهیم آورد. اما اشتراکات همۀ این نظریهها، ← نقد انگارههای خردگرایی است.
○ از نظر هستیشناسی:
برخلاف خردگرایی، واقعیتهای روابط بینالملل، مستقل و بُریده از انسان وجود ندارد.
جهان روابط بینالملل، ⇒ محصول رویهها و کنشهای بازیگران بینالمللی است و برساختۀ تعاملات بینالمللی و شرایط خاصّ تاریخی.
هویت و منافع بازیگران، ⇒ نیز بصورت اجتماعی برساخته میشوند: یعنی محصول ساختارهای اجتماعیِ بیناذهنی هستند.
○ از نظر معرفتشناسی:
بدلیل باور به نظریهپردازی (یا دانشِ) عاری از ارزش، یا پیوند واقعیت 👀 + و ارزش ✝ ⇐ معرفت عینیِ بیطرفانه و خنثی ناممکن است (دانش ⇒ تحت تأثیر روابط قدرت است = یعنی علم، ارزش ْبار است یعنی هنجاری است).
در واقع؛ فاعل شناسا (نظریهپرداز)، با لنز زبانی، ارزشی و ذهنی خود، واقعیات را مینگرد و نظریهپردازی میکند ⇐ و این سبب ارائۀ گزارههای تجربی قابل راستیآزمایی غیرممکن است.
پس نظریه باید افزون بر «تبیین وضع موجود» + «بیان چگونگی تغییر وضع موجود و برقراری نظم و وضع مطلوب» نیز بنماید. در واقع، نظریهپرداز، مسئول است برای برملاساختن و از بین بردن ساختارهای سلطه و سرکوب.
○ از نظر روششناسی:
ماهیت متفاوت «جهان اجتماعی» از «جهان طبیعی» ⇐ سبب نقد و نفی روش تجربی صِرف میگردد (ردّ انحصار روش تجربی، برای مطالعۀ پدیدههای بینالمللی.
یعنی بهجای روش تجربی محض ↶ باور به تکثرگرایی روشی (روششناسی تفسیری و تأویلی) دارند.
روش تفسیری ⇐ فهم درونی (تفهّم پدیدههای بینالمللی).
انتقادات خردگرایان بر بازاندیشگرایی:
➊ بازاندیشگرایی فاقد برنامۀ پژوهشی است که بتواند متضمن فرضیههای مشخص و آزمونپذیر باشد.
➋ بازاندیشگرایی نمیتواند ابعاد کانونی و بنیادین روابط بینالملل را تبیین نماید.
➌ نظریههای بازاندیشگرا بهجای پرداختن به چالشها و معضلات اصلی و واقعی روابط بینالملل، بیشتر به مباحث نظری و موضوعات حاشیهای و کماهمیت میپردازند.
➍ به همین روی، بازاندیشگرایی ماهیتی فرانظری دارد و بیشتر از نوع نظریههای نوع دوم[3] بشمار میروند، یعنی در مورد مبانی فلسفی روابط بینالملل متمرکزند، نه در مورد واقعیتهای روابط بینالملل، پس از نوع نظریههای نوع اول[4] نیستند.
نظریههای بازاندیشگرا (نظریههای انتقادی بهمعنای عام):
مناظرۀ چهارم که هماینک در آن بسر میبریم[5]، میان خِرَدگرایی (شامل: نورئالیزم و نولیبرالیزم) از یکسو، و تأمّلگرایی (یازتابگرایی/یا بازاندیشگرایی) (شامل: نظریههای انتقادی بمعنای عام آن) از سوی دیگر بوقوع پیوست (دربرگیرندۀ نظریۀ انتقادیِ خاصِ فرانکفورتی، پستمدرنیزم، فمینیزم و سازهانگاری).
علیرغم اشتراکات (در نقد و نفیِ هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسیِ رهیافت خردگرایی)، در مورد ماهیت انتقاد، تفسیر و تأویل و ارائۀ راهحلِ جایگزین، دارای تفاوتهایی هستند و به دو دستۀ کلی تقسیم میشوند:
۱) تفسیرگرایی انتقادی (نظریۀ انتقادی مکتب فرانکفورت) و
۲) تفسیرگرایی رادیکال (پستمدرنیزم)
بهگونهای که مناظرۀ چهارم که در سالهای آغازین بصورت دو جبهه میان خردگرایان و بازتابگرایان بود، بصورت مناظرهای سه ضلعی میان نظریههای خردگرا و ↔ نظریۀ انتقادی فرانکفورتی و ↔ نظریۀ پستمدرنیزم درآمد.
همچنین در پاسخ به نقدهای وارد بر خردگرایی و تفسیرگرایی رادیکال، رهیافت نظری سازهانگاری ظهور کرد؛ بهعنوان یک رویکرد میانه[6] (میانبُرد)، درصدد پُل زدن میان خِرَدگرایی (نورئالیزم و نولیبرالیزم) و تفسیرگرایی رادیکال (پستمدرنیزم) است.
در مباحث فرانظری، ← میانۀ دو طیف طبیعتگرایان (اثباتگرایان) از یکسو، و پساساختارگرایان از سوی دیگر؛
و در مباحث نظری، ← میانۀ دو جریان اصلی یعنی رئالیزم/نورئالیزم» و «لیبرالیزم/نورئالیزم».
در بالا پیشین گفته شد که نظریههای بازاندیشگرا (یا نظریههای انتقادی بهمعنای عام)؛ در برگیرندۀ نظریههای زیر است:
○ دربارۀ نظریۀ انتقادیِ مکتب فرانکفورت «اینجـا» را بخوانید.
○ دربارۀ نظریۀ فرانوگرایی (پستمدرنیزم) «اینجـا» را بخوانید.
در جلسۀ بعد نیز دربارۀ نظریههای فمینیزم یا زنباوری و نظریۀ زیستمحیطیِ روابط بینالملل و سازهانگاری در جلسۀ بعدی سخن خواهیم گفت.
○ دربارۀ نظریۀ زنباوری (فمینیزم) «اینجـا» را بخوانید.
○ دربارۀ نظریۀ زیستمحیطیِ روابط بینالملل «اینجـا» را بخوانید.
○ و دربارۀ نظریۀ سازهانگاری نیز «اینجـا» را بخوانید.
[1] . Critical theory of international relations
[2] . Critical international relations theory
[3] . Second order theorizing
[4] . First order theorizing
[5] . از نظر دکتر مشیرزاده/و برخلاف دکتر قوام که معتقد است در مناظرۀ سوم بسر میبریم یا دیدگاه دیگری که معتقد به حضور فعلی ما در مناظرۀ پنجم است.
[6] . Via media تعبیر استیو اسمیت
بخش : اصول و مبانی روابط بین الملل ◄
برچسب : اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , درس-اصول-روابط-بین-الملل , روابط-بین-الملل , سرفصل-درس-اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , منابع-درس-اصول-و-مبانی-روابط-بین-الملل , کلاسهای-دکتر-روح-الله-تقی-نژاد ,